پرسش :

مفسران استراق سمع شیاطین را چگونه تفسیر کرده اند؟


پاسخ :
پاسخ اجمالی:
طبق آیات 17ـ 18 سوره حجر شیاطین از صعود به آسمان ممنوع شده اند و توسط شهاب مبین به عقب رانده می شوند. برخی از توضیح این آیات صرف نظر کرده و برخی با معنی ظاهری آسمان و شهاب و... آن را تفسیر کرده اند، اما به نظر مى رسد منظور از آسمان، آسمان حق و حقیقت است و شیاطین همان وسوسه گرانی هستند که مى کوشند به این آسمان راه یابند و استراق سمع کنند و مردم را اغوا کنند؛ اما ستارگان و شهب یعنى رهبران الهى با قلمشان آنها را عقب رانده و طرد مى کنند.

پاسخ تفصیلی:
در آیات 17ـ 18 سوره «حجر» مى خوانیم: (ما این آسمان را از هر شیطان رجیم و شوم و ملعون محفوظ داشته ایم)؛ «وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطان رَجِیم». سپس مى فرماید: (مگر آن شیطان هائى که هوس «استراق سمع»؛ (و خبرگیرى دزدکى) کنند، که شهاب آشکار آنها را تعقیب مى کند و به عقب مى راند)؛ «إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ».

آیه اخیر از آیاتى است که مفسران در تفسیر آن بسیار سخن گفته اند و هر یک مسیر خاصى را پیموده و برداشت معینى از آن دارند. و از آنجا که عین همین مضمون در سوره «صافات» (آیات 6 و 7) و سوره «جنّ» (آیه 9) آمده و از مسائلى است که ممکن است براى افراد ناآگاه سؤال هاى بدون جوابى ترسیم کند لازم است نخست نظرى به آراء مفسران بزرگ اسلامى بیفکنیم سپس آنچه را که ترجیح مى دهیم [و دیدگاهی که بهتر است را] بیان نمائیم:

1 ـ بعضى مانند نویسنده تفسیر «فى ظلال» به راحتى از این آیات و مانند آن گذشته و به عنوان این که اینها حقایقى است که درک آن براى ما ممکن نیست و باید به آنچه در عمل واقعى ما در این زندگى مؤثر است، بپردازیم به تفسیر اجمالى قناعت کرده و از توضیح و تبیین این مسأله صرف نظر نموده اند. او چنین مى نویسد: «شیطان چیست؟ و چگونه مى خواهد استراق سمع کند؟ و چه چیزى را استراق مى کند؟ همه اینها از غیب هاى الهى است که از خلال نصوص نمى توان به آن دست یافت و پرداختن به آن نتیجه اى ندارد؛ زیرا بر عقیده ما چیزى نمى افزاید و جز اشتغال فکر انسان به امرى که به او ارتباط خاصى ندارد و او را از انجام عمل حقیقیش در این زندگى باز مى دارد و ثمره اى نخواهد داشت. به علاوه درک تازه اى نسبت به حقیقت جدیدى به ما نمى دهد»!(1)

ولى نباید تردید داشت که قرآن یک کتاب بزرگ انسان سازى و تربیت و حیات است اگر چیزى ارتباط به حیات انسان ها نداشته باشد مطلقاً در آن مطرح نخواهد شد، همه آن درس است، درس زندگى. اضافه بر این هیچ کس نمى تواند این سخن را بپذیرد که در قرآن حقایق ناگشودنى باشد. مگر قرآن نور و کتاب مبین نیست؟ و مگر براى فهم و تدبر و هدایت مردم نازل نشده؟ چگونه فهم این آیات به ما ارتباط ندارد؟ به هر حال ما این طرز موضع گیرى را در برابر این گونه آیات و مانند آن نمى پسندیم.

2 ـ جمع قابل توجهى از مفسران، مخصوصاً مفسران پیشین، اصرار دارند معنى ظاهرى آیات را کاملا حفظ کنند؛ یعنى «سماء» اشاره به همین آسمان، و «شهاب» اشاره به همین شهاب است (همین سنگریزه هاى سرگردانى که در این فضاى بیکران در گردشند و گاه گاه که در حوزه جاذبه زمین قرار مى گیرند و به سوى زمین کشیده مى شوند و بر اثر سرعت برخورد با امواج هوا داغ و سوزان و شعله ور و خاکستر مى شوند). و «شیطان» همان موجودات خبیثه متمردند که مى خواهند به آسمان ها بروند و گوشه اى از اخبار این عالم ما که در آسمان ها منعکس است را از طریق «استراق سمع»؛ (گوش دادن مخفیانه) در یابند و به دوستان خود در زمین برسانند، ولى شهاب ها همچون تیر به سوى آنها پرتاب مى شوند و آنها را از رسیدن به این هدف باز مى دارند.(2)

3 ـ جمعى دیگر از مفسران، مانند مفسر عالیقدر مؤلف «المیزان» و «طنطاوى» در تفسیر «الجواهر»، تعبیرات آیات فوق را از قبیل تشبیه و کنایه و ذکر امثال و به اصطلاح بیان «سمبولیک» دانسته، و این تشبیه و کنایه را به صورت هاى گوناگونى بیان داشته اند:

الف ـ در تفسیر «المیزان» چنین مى خوانیم: «توجیهات مختلفى را که مفسران براى استراق سمع کردن شیاطین و رانده شدن آنها به وسیله شهب بیان کرده اند مبتنى بر چیزى است که احیاناً از ظاهر آیات و روایات به ذهن مى رسد، که افلاکى محیط به زمین است و در آنها گروه هائى از فرشتگان قرار دارند و هر کدام از این افلاک درهائى دارند که جز از آنها نمى توان وارد شد، و گروهى از این فرشتگان شهاب ها را بر دست دارند و منتظر شیاطین استراق سمع کننده هستند تا آنها را با آن بکوبند و برانند! در حالى که امروز روشن شده است که این گونه نظریات بى اساس است، نه چنان افلاکى وجود دارد و نه آن درها و نه مانند آن.

آنچه به عنوان یک احتمال مى توان در اینجا گفت این است: این گونه بیانات در کلام الهى از قبیل امثالى است که براى روشن شدن حقایق غیر حسى در لباس حسى ذکر مى شود، همان گونه که خداوند در آیه 43 سوره عنکبوت مى فرماید: «وَ تِلْکَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»؛ (اینها مثل هائى است که براى مردم مى زنیم و جز عالمان آنها را درک نمى کنند). امثال این تعبیرات در قرآن فراوان است، مانند: عرش، کرسى، لوح، کتاب.

بنابراین، منظور از «آسمان» ـ که جایگاه فرشتگان است ـ یک عالم ملکوتى و ماوراء طبیعى است که از این جهان محسوس برتر و بالاتر است، و منظور از نزدیک شدن شیاطین به این آسمان براى استراق سمع و پرتاب کردن شهب به آنها آنست که آنها مى خواهند به جهان فرشتگان نزدیک شوند تا از اسرار خلقت و حوادث آینده آگاهى یابند ولى آنها شیاطین را با انوار معنوى ملکوتى که تاب تحمل آن را ندارند مى رانند».(3)

ب ـ «طنطاوى» در تفسیر معروف خود مى گوید: «آن گروه از دانشمندان حیله گر و ریاکار و مردم عوامى که از آنها پیروى مى کنند شایستگى و اهلیت آن را ندارند که از عجائب آسمان ها و شگفتی هاى عالم بالا و کرات بى کرانش و نظم و حسابى که بر آنها حکومت مى کند آگاه شوند، خداوند این علم و دانش را از آنها ممنوع ساخته و این آسمان پر ستاره زیبا و مزین را با آن همه اسرارش در اختیار کسانى گذاشته که عقل و هوش و اخلاص و ایمان دارند. طبیعى است که گروه اول از نفوذ در اسرار این آسمان منع مى شوند و هر شیطان رانده شده درگاه الهى خواه از جنس بشر باشد یا غیر بشر، حق وصول به این حقایق را ندارد و هر گاه به آن نزدیک شود رانده و مطرود مى گردد. این گونه افراد ممکن است سال ها زندگى کنند و بعد بمیرند ولى هرگز به این اسرار دست نیابند. آنها چشم هاى باز دارند و لیکن چشم آنها قدرت دید این حقایق را ندارد. مگر نه این است که علم را جز عاشقانش و جمال را جز عارفانش درک نمى کنند و نمى بینند».(4)

در جاى دیگر مى گوید: «چه مانعى دارد این تعبیرات کنایه باشد؟ منع حسى اشاره به منع عقلى گردد، در حالى که کنایات از زیباترین انواع بلاغت است. آیا نمى بینیم بسیارى از مردم که در اطراف شما زندگى مى کنند در محدوده همین زمین محبوس و زندانیند و هیچ گاه چشمشان به جهان بالا دوخته نمى شود و به آواى آن گوش فرا نمى دهند و از امور این جهان و شگفتی هایش خبرى ندارند؟ آنها به وسیله (شهاب) خودخواهى و شهوت و کینه توزى و طمع و حرص و جنگ هاى خانمان سوز از درک آن معانى والا مطرودند (و اگر روزى هم چنین هوسى کنند به خاطر آن همه آلودگى که بر دل و جان دارند رانده مى شوند)».(5)

ج - در جاى دیگر سخنى نقل شده که خلاصه اش چنین است: ارواح انسان ها هنگامى که از این دنیا به جهان برزخ منتقل مى شوند علاقه و ارتباطى به ارواح زندگان دارند، و هر گاه میان آنها تناسب و همانندى باشد و بتوانند از طریق احضار ارواح و غیر آن با آنها ارتباط و تفاهم برقرار کنند مسائلى را در اختیار آنان مى گذارند که گاهى حق است و گاهى باطل؛ زیرا آنها نمى توانند به عوالم اعلى دسترسى پیدا کنند، بلکه تنها به عوالم پائین تر دسترسى مى یابند، مثلاً همان گونه که ماهى نمى تواند از محیط خود بیرون بیاید و در هوا پرواز کند آنها نیز قدرت ندارند از محدوده جهان خود بالاتر روند.

د ـ بعضى دیگر گفته اند: اکتشافات اخیر نشان داده که یک سلسله امواج نیرومند رادیوئى از فضاهاى دور دست، مرتباً پخش مى شود که مى توان آنها را در کره زمین با دستگاه هاى گیرنده مخصوص به خوبى گرفت، هیچ کس به درستى نمى داند سرچشمه این امواج فوق العاده نیرومند کجاست؟. ولى دانشمندان مى گویند احتمال قوى دارد که در کرات دور دست آسمانى موجودات زنده فراوانى باشند که از نظر تمدن از ما بسیار پیشرفته ترند و به همین دلیل مى خواهند اخبارشان را در جهان پخش کنند، و در آن اخبار مسائلى است که براى ما تازگى دارد. موجوداتى که آنها را «پرى» مى نامیم مى کوشند از این امواج استفاده کنند ولى اشعه نیرومندى آنها را به دور مى راند.(6)

این بود، نظرات گوناگون مفسران و دانشمندان.
اما ظاهرا منظور از سماء و شهاب، آسمان مادی و شهاب های مادی نمی تواند باشد؛ زیرا بسیاری از آنها برای دانشمندان کشف شده و منعی برای دسترسی به آن وجود ندارد.
با قرائن و شواهد و تمثیلاتی که در روایات آمده(7) به نظر می رسد منظور از آسمان آسمان حق و حقیقت است، و شیاطین همان وسوسه گران هستند که می کوشند به این آسمان راه یابند و استراق سمع کنند و به اغوای مردم بپردازند، اما ستارگان و شهب یعنی رهبران الهی و دانشمندان و اولیای خدا با امواج نیرومند قلمشان [و با انفاس قدسی خود] آنها را به عقب می رانند و طرد می کنند.

پی نوشت:
(1). تفسیر« فى ظلال»، ج 5، ص 396.
(2). «فخر رازى» در تفسیر«کبیر» خود و همچنین «آلوسى» در «روح المعانى» بعد از ذکر این تفسیر، اشکالات مختلفى را که با در نظر گرفتن هیئت قدیم و افلاک پوست پیازى و امثال آن، متوجه این تفسیر مى ‏شده، مشروحاً بیان کرده و به پاسخ آن پرداخته ‏اند که با توجه به هیئت امروز، نیازى به ذکر آنها نمى ‏بینیم.
(3). «المیزان»، ج 17، ص 130، ذیل آیات سوره صافات.
(4). تفسیر «طنطاوى»، ج 8، ص 11.
(5). «طنطاوى»، ج 18، ص 10.
(6). ترجمه «قرآن بر فراز اعصار»، نوشته ع- نوفل، ص 258.
(7). ر.ک: «نور الثقلین»، ج 1، ص 750، و ج 3، ص 5.

منبع: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیه، چاپ بیست و هفتم، ج 11، ص 56.

پرسش‌های مرتبط:
سجده در میان عبادات چه جایگاهى دارد؟
مراحل نفوذ شیطان در انسان در کلام امام علی(علیه السلام) چگونه بیان شده است؟
چه رابطه اى بین ایمان و بصیرت وحود دارد؟
چگونه ابلیس فرمان پروردگار را نفى کرد و بر آدم سجده نکرد؟
منظور از عدم پرستش شیطان در قرآن چیست؟